ولادت امام حسین علیه السلام
تاريخ : دو شنبه 11 / 9 / 1391برچسب:, | 11:20 AM | نویسنده : امید

پگاه روز سوم شعبان از سال سوم هجرت يکي از درخشانترين و زيباترين سحرگاهان به شمار مي رود . چرا که او در اين روز با انگشتاني از نور مولودي مبارک و بزرگ را به نوازش گرفت .
در سوم شعبان نوري پاک و درخشان منزلگاه رسالت را در خود فرو برد . مولودي فرخنده پا به عرصه وجود گذاشت در واقع خداوند او را برگزيد تا تداوم بخش رسالت و مقتداي امت باشد و انسانها را از جهل و تاريکي و بندگي برهاند .
بي گمان دچار شگفتي خواهيم شد هنگامي که مي بينيم منزلگاه رسالت با شادي و افتخار به استقبال اين مولود مي شتابد . خانه کوچک و ساده اي که در بلنداي آن پيامبر (ص) جدي مهربان و پدري پر محبت جاي داد .
به پيامبر خبر داده شد که فاطمه زهرا پسري زاده است حالتي آميخته از سرور واندوه آن حضرت را فرا گرفت و با حسرت و رغبت خواستار کودک شد . مگر چه حادثه اي رخ داده است اي رسول خدا! پدرم و مادرم فدايت باد آيا مگر اين نوازد عيب و نقصي دارد؟!
هرگز ... که انديشه طلايه دار رسالت بي گسترده تر و دورتر از افکاري است که ديگران بدان مي انديشند . مسوليت و وظيفه او بزرگتر از مسوليت يک پدر يا وظايف يک پدربزرگ يا وظايف يک رهبر است . او در حقيقت سازنده يک امت و يک تاريخ است و پيامبري است که براي بيم دادن جهانيان از سوي خداوند ماموريت يافته است .
او در انديشه صواب خود بسي دورتر مي رود و مي گويد : گريزي از مرگ نيست و به ناچار بايد در يکي از روزها بار سفر آخرت را بست و بايد براي آينده راهي گسترده تر از آنچه که امروز هست باز کرده و در آن آينده امتي خواهد بود که خود را (امت اسلامي) مي خواند و شخص پيامبر خدا را نمونه و راهبر واقعي خود تلقي مي کند .
بايد اين امت از وجود هدايتگران پاک و رهبراني معصوم برخوردار باشد تا مردم را به راه راست و به سوي خداوند بزرگ هدايت کنند .
اين پيشوايان چنان که وحي بارها پيامبر را بدان آگهي داده بود کساني جز خاندان وي يعني حضرت علي پسر عمويش و دو فرزند او و سپس نسل پاک آن دو نبودند .
اما آيا کارها در آينده همان گونه که پيامبر اکرم مي خواهد پيش خواهد رفت؟! در واقع وجود عناصر منحرف در ميان مسلمانان هشداري آشکار به پيامبر در مورد آينده امت به شمار مي آمد .
وحي بارهاي به آن حضرت آگهي داده بود که سرنوشت حقي که در وجود شخص پيامبر (ص) تجلي يافته همان سرنوشت حقي است که خداوند آن را در وجود خاندان پاک وي متبلور مي بيند عناصري هم که در روزگار پيامبر در برابر دعوت اوجبهه گرفتند همان کساني هستند که بعدا با زور و پا فشاري در مقابل خاندان پاک آن حضرت موضع مي گيرند .
 


موج عناد و مخالفت دشمنان در آينده به نقطه جوش خود خواهد رسيد وصف ياري دهندگان حق و باطل در روزگار امام حسين همين کودک شيرخواره اي که اکنون ديده بر جمال پاک پيامبر دوخته و بر دستان مبارک او در حال جنب و جوش است از هم جدا خواهد شد .


پيامبر نيز به آينده اي دور مي نگرد و در انديشه هاي خود غوطه مي خورد . دگر باره نگاهي به اين کودک خجسته شيرخواره مي افکند . گاه شادماني او را در خود فرو مي گيرد و زماني حزن و اندوه دلش راه مي يابد . او مدتي را در اين حالت به سر مي برد تا آنکه قطرات اشک از چشمان درخشان و پرمهرش باريدن مي گيرد .


شگفتا!! پيامبر (ص) با آن همه دليري و شجاعت مي گريد!! حال آنکه او همان کسي است که علي بن ابي طالب (ع) شجاع ترين و دلاورترين مرد قريش در دشوارترين و بحراني ترين شرايط بدو پناه مي برد . کسي که به قول امام علي در ميدان جنگ از ديگران به دشمن نزديکتر بود و سختي نبرد هيچ گاه در عزم و اراده پولادينش خللي وارد نمي کرد . اما او اينک در ميان زناني ک درمراسم تولد اين کودک گرد آمده اند مي گريد!!


اسماء خدمتکار اهل بيت مي گويد از آن حضرت پرسيدم : پدر و مادرم به فدايت چرا مي گريي؟!


پيامبر خدا پاسخ مي دهد :


بر اين فرزندم مي گريم .


گفتم : او همين ساعت به دنيا آمد اي رسول خدا؟!


فرمود: مردمان سرکش پس از من او را خواهند کشت . خداوند آنان را از شفاعت من بي بهره کند.


مساله اي که در دل رسول خدا (ص) مي گذشت عاطفه اش انساني يا تمايلي بشري نبوده تا او را به حفظ نام و نشانش در خاندانش تحريک کند .


بلکه اين مساله پيامبري بود که خداوند او را برگزيده و با علم به عزم و اراده راستي و ايمانش او را انتخاب کرده بود .


مساله کسي بود که مسووليتي بر دوش داشت که کوههاي سترگ و آسمانها و زمين تاب برداشتن آن را نداشتند . مسئوليت او رساندن پيام مکتب به گوش همه جهانيان بود .


امام حسين (ع) نيز فقط پسر او نبود بلکه او مقتدا و پيشواي کساني بود که پس از وي بيم دهنده آنان بود . بنابراين خبر کشته شدن وي طبعا خبر نبرد حق با باطل و راست با دروغ و عدالت با ظلم و ... به شمار مي آمد . از اين رو پيامبر (ص) بر اين مولود مي گريست که واقعا سزاوار گريستن هم بود .


جشن تولد عجيبي در خانه رسالت برپا بود . شادماني با اشک و خنده با اندوه و درد توام بود . آري جشن صالحان همواره ميان ترس و اميد خنده و گريه جريان مي يابد . اينکه اندکي گوش فرا دهيم و بشنويم که آيا کروبيان نيز در جشن ساکنان اين کانون گرم و ساده نيز شرکت دارند يا نه؟


آري اينک نجوايي آهسته مي شنويم که اندک اندک نزديک مي شود . گويي اين نجواي کروبيان است . آنان فضاي خانه را از عطر حضور خود در آکنده اند.


جبرئيل (ع) پيش مي آيد و مي گويد :


اي محمد ! خداوند تو را سلام مي رساند و مي فرمايد : علي براي تو به منزله هارون است براي موسي . جز آنکه پيامبري پس از تو نيست. پس اين فرزندت را به نام پسر هارون بخوان .


پيامبر (ص) مي فرمايد: فرزند هارون چه نام داشت ؟


جبرئيل پاسخ مي دهد: شبير.


پيامبر مي فرمايد: اما زبان من عربي است!


پس پيامبر وي را حسين مي نامد . ( منبع : «قاموس اللغه» ذيل ماده شير و نيز بحارالانوار، ج 104، ص 111 )


فطرس نيز پيش مي آيد .


او فرشته اي است شکسته بال که اينک ديگر فرشتگان او را بدين محفل آورده اند .


فطرس از درگاه خداوند رانده شده بود و همواره در زندان مورد شکنجه قرار داشت تا آنکه افواج ملائکه را ديد . از آنان پرسيد : چه شده که شما را چنين مي بينم پياپي بالا مي رويد و فرود مي آييد آيا قيامت برپا شده است؟ جبرئيل پاسخ داد: هرگز بلکه پيامبر خاتم صاحب فرزندی شده که اينک ما براي گفتن شادباش به نزدش روانه ايم . فطرس پرسيد : آيا مي توانيد مرا نيز با خود نزد او ببريد باشد که او از من شفاعت کند و شفاعتش مورد قبول قرار گيرد . آنگاه جبرئيل او را با خود آورد .


فطرس نزد پيامبر خدا آمد و به او متوسل شد . آن حضرت به گهواره حسين اشاره کرد . حسين در ميان گهواره آرميده بود . فطرس به طرف گهواره رفت و بالهاي شکسته اش را به کناره هاي آن ماليد . پس خداوند به خاطر حسين بن علي سلامت بالهاي فطرس را بدو باز گردانيد .


جشن پايان مي يابد و پيامبر (ص) اين کودک شير خوار و مبارک را مي گيرد و در آغوشش نوازش مي دهد در يک گوشش اذان و در گوش ديگرش اقامه مي گويد و آنگاه زبانش را در دهان کودک مي گذارد و از آب دهان خود کودک را تا آنجا که مي خواهد تغذيه مي کند .


پس از دو هفته دو گوسفند براي او عقيقه مي کند و موهاي سرش را مي تراشد و به اندازه وزن آنها صدقه مي دهد و سپس به اسماء اشاره مي کند و مي فرمايد :


«خون از رسوم جاهليت است»


بدين سان اين جد مهربان به صورت نمونه و الگويي مناسب براي مسلمانان جلوه مي کند . او تنها به اجراي آداب اسلامي بسنده نمي کرد اگر چه در آن هنگام آداب و رسوم اسلامي در منتهاي اوج و شکوفايي خود بود . با اين وصف پيامبر (ص) علاوه بر نسخ عملي آداب جاهلي در گفتار خود نيز به آنها فرمان مي داد .


بد نيست بدانيد که در بين اعراب روزگار جاهليت مرسوم آن بود که چون کودکي در ميانشان متولد مي شد سر او را به خون مي آلودند تا بدين وسيله توحش خود را نمايان سازند و به او اجازه ميراث خواهي دهند .


اين کودک در آغوش مکتب و تحت نظر پيامبر اکرم و امير مومنان رشد و پرورش مي يافت تا آنکه دو سال از عمرش گذشت . اما با اين وجود هنوز زبان به گفتار نگشوده بود ! شگفتا! خطوط چهره کودک بر هوش وافر و اراده پولادين او دلالت دارد پس چرا حرف نمي زند؟ آيا ممکن است در زبانش عارضه اي پديد آمده باشد؟


يک روز مسلمانان براي اقامه نماز جماعت در پشت رسول گرامي اسلام به صف ايستاده بودند و حسين نيز در کنار پيامبر جاي گرفته بود . حاضران براي گفتن تکبيره الاحرام آماده مي شدند . خضوع و خشوع بر دلها سايه گسترده و سکوت بر همه جا حکمفرما بود . همه در انتظار آن بودند که پيامبر (ص) تکبير گويد تا آنان در پي وي تکبير گويند . ناگهان صدا با وقار و سنگين سکوت را در هم شکست و گفت : الله اکبر و در پي پيامبر بود به گوش رسيد که در کمال خشوع و آرامش نغمه «الله اکبر» را سر داد . اين صداي حسين بن علي بود.


پيامبر اکرم دوباره تکبير گفت و حسين نيز زبان به تکبير گشود. نمازگزاران که شاهد اين صحنه بودند مي شنيدند و تکبير مي گفتند و تعجب مي کردند!! پيامبر هفت بار تکبير گفت و حسين نيز هفت بار پاسخ تکبير پيامبر را داد. آنگاه پيامبر خدا به نماز ايستاد و حسين نيز آنچه را که مي شنيد تکرار مي کرد .


بدين ترتيب نخستين کلمه اي که امام حسين بر زبان آورد کلمه توحيد يعني «الله اکبر» بود . هنگامي که با تاريخ همگام مي شويم مي بينيم اين کودکي که نخستين گفتارش در دو سالگي الله اکبر بود پس از پنجاه و پنج سال در حالي که آخرين گامهاي جهاد مقدس خويش را بر مي داشت و واپسين لحظات درد و اندوه خويش را در مي نورد و در حالي که پيکر پاکش بر شنهاي داغ صحرا و زير تابش خورشيد افتاده و جگرش از سوزش تشنگي پاره پاره شده بود و گرمي شمشيرهاي انبوه او را در خود گرفته بودند لبهايش را که با لبهاي پيامبر (ص) بسيار تماس يافته بود از هم گشود و بازاري به درگاه پروردگار عرض کرد :


«معبودا من به خشنودي تو خشنودم و هيچ معبودي جز تو نيست!»


لبهاي او تا زماني که روح پاک و بزرگوارش به آسمان پر کشد همچنان بدين نغمه مترنم بود .


از آنجا که دانش جديد ثابت کرده است که وراثت داراي آثار شگرفي است و تربيت سهم عمده اي در رشد اخلاق کودک و شکل گيري صفات و خصايص او دارد جاي ترديد باقي نمي ماند که شيوه تربيتي پدر و جد امام حسين که از خوش خلق ترين و گرامي نسبت ترين مردمان بوده اند بهترين و والاترين شيوه ها بوده و آنان با اين شيوه بخوبي مي توانسته اند فضايل اخلاقي و صفات پسنديده را در درون انسان رشد و پرورش دهند .


بنابر اين آيا مي توان درباره دست پرورده شخص رسول الله (ص)، (امام حسين (ع)) و نيز پدر و مادري که آنان هم از دست پروردگان پيامبر بوده اند به گمان و ترديد افتاد ؟


آيا نبايد به اين سخن خداوند در قرآن قانع شد که فرموده است :


(بينهما برزخ لا يبعيان* فباي آلاء ربکما تکذبان* يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان)( سوره الرحمن، آيه 20-24)


«اوست که دو دريا را به هم آميخت و ميان آن دو دريا برزخ و فاصله اي است که تجاوز به حدود يکديگر نمي کنند . الا اي جن و انس کدامين نعمتهاي خدايتان را انکار مي کنيد . از آن دو دريا لؤلؤ و مرجان بيرون آيد».


مقصود از دو دريا يکي درياي نبوت است که منبع آن از جانب پيامبر (ص) ، حضرت فاطمه زهرا (ع) مي باشد و ديگري درياي وصايت است که از طرف علي (ع) نشات مي گيرد . اين دو دريا چون با يکديگر در آميزند بديهي است که لؤلؤ (حسن) و مرجان (حسين) از آن بيرون خواهند آمد .


اين وراثت پاکتر و برتر از آن چيزي است که تصور مي شود چرا که هيچ گاه نمي توان آن را از تربيت جدا دانست . تربيت امام حسين با تربيت ديگر مردمان تفاوت بسيار داشت . شخص پيامبر (ص) نسبت به تربيت امام حسين اهتمام جدي نشان مي داد و مستقيما در اين مهم عمل ميکرد .


براي نشان دادن ميزان توجه پيامبر اکرم نسبت به تربيت سيدالشهداء مي توان به دو حديث زير استناد کرد . اين احاديث بر اين تاکيد مي کنند که امام حسين تنها پرورده علي و فاطمه (ع) نبود بلکه علاوه بر تربيت آن دو زير نظر پيامبر (ص) هم پرورش مي يافت .


1. از يعلي عامري نقل شده است که رسول خدا براي رفتن به ميهماني بيرون آمد . ناگهان با حسين روبرو شد که با کودکان سرگرم بازي بود حسين با ديدن پيامبر به استقبال آن حضرت آمد ... آنگاه پيامبر دستانش را دراز کرد اما کودک جست و خيز مي کرد و اين سو و‌ آن سو مي رفت و پيامبر خدا به حرکات او مي خنديد تا آنکه بالاخره او را گرفت آنگاه يکي از دستهايش را زير چانه و دست ديگرش را پشت گردن او گذارد و دهانش را در دهان او قرار داد و بوسيدش.(منبع : مستدرک، ج 2، ص 626)


2. حسن بن علي آب خواست پيامبر اکرم برخاست و براي او آب آورد . حسين نيز گفت : «پدر من هم آب مي خواهم» اما پيامبر (ص) نخست آب را به حسن داد و آنگاه براي حسين نيز آب آورد .


فاطمه که شاهد اين صحنه بود گفت: گويا حسن را بيش از حسين دوست داري؟ پيامبر (ص) پاسخ داد : حسن پيش از وي آب خواسته بود . و بدان که من و تو و اين دو و آن خوابيده- به علي (ع) اشاره کرد- در جايي از بهشت جاي داريم. (منبع : معالم الزلفي، ص 259)


اين کودک هوشمند تحت نظر پيامبر و در زير سايه پدر و مادر پاکش رشد مي کرد و بزرگ مي شد . پيامبر در حق او چنان توجه و اهتمام نشان مي داد که صحابه را متحير ساخته بود . بسيار اتفاق مي افتاد که پيامبر اکرم با سخنان روشنايي بخش خود به صدها تن از مسلمانان گوشزد مي کرد که : «حسن و حسينت سرور جوانان بهشت اند» و يا مي فرمود : «حسن و حسين هر دو امامند چه قيام کنند و چه بنشينند». و نيز مي فرمود : «حسين از من و من از حسينم».


آن حضرت حسين را در ميان مردم بالا مي برد و خطاب به آنان مي فرمود : «اي مردم اين حسين پسر علي است او را بشناسيد».


آنگاه در ادامه گفتار خود مي افزود :‌


«سوگند به کسي که جانم به دست اوست او بهشتي است و دوستدارانش نيز با اويند».


گاه نيز پيامبر (ص) او را در دامن خود مي نشاند و مي فرمود :


«خداوندا ، من حسين را دوست دارم تو هم او را دوست بدار».


و بسياري از اوقات آن دو را- حسن و حسين- بر دوش مبارک خود مي نشاند و در برابر چشمان مسلمانان به اين طرف و آن طرف مي برد .


بدين سان اين مولود گرامي در سايه رسالت و در کنف تربيت پيامبر پرورش يافت و از اين طريق از مجد و بزرگي بهره اي کامل برد.



 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • دانلود فیلم